معلم آزادگی

به نام خدا

خدایا شهر دلم آشوب است.آسمان آن دیگر آبی نیست.غبار نامردمی ها آسمانش را کبود کرده. دریای دلم از بی مهری ها خشک شده است . گلستان دلم از سرمای ناجوانمردی ها یخ زده است. انبار غم دل پر شده است. خدایا شیشه دلم را بندگانت خورد کرده اند.

خدایا دیگر شهر انسانها را دوست ندارم . شهر انسانها پر است از مردان نامرد ، در این شهر همه قاضی شده اند و اهل قضاوت. خیلی زود حکم به اعدام دلهای پاک و بی حیله میدهند.خدا یا در شهر انسانها یک رنگی جای خود را به بی رنگی داده است.

خدایا من تو را میخواهم . تو که آرامش بخش هر دلی.خدایا دیگر شهر بندگانت را دوست ندارم.میخواهم سفر کنم .سفری تا خود تو

یا علی


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:سفر,غم, اندوه, :: 1:0 :: توسط : سجاد اشتری

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان معلم آزادگی و آدرس sajjadashtari.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته تا پس از تایید نمایش داده شود.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 46
بازدید ماه : 77
بازدید کل : 5052
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1