معلم آزادگی

این پستم یه درد و دل یا شکایت از خودم یا ...

یه مدتیه مشکلات ناراحتی ها و دلخوری ها همینجور با سرعت و پشت سر هم دنبالم میان.هر روز یه شرمندگی بابت عملی که هیچ ارتباطی به من نداشته و نداره.هر روز یه اعصاب خوردی بابت موقعیتی که توی اون قرار گرفتم. توی دانشگاه از هیچ فعالیتی برای بهبود فضا برای باز شدن برای دانشگاهی شدن برای منطقی شدن فضا دریغ نکردم اما نمیدونم چرا دائما به تعداد افرادی که خودشون رو مقابل من میبینن اضافه شد.بگذریم از این حرفا که دلم خیلی پره. مدتیه به کیسه بوکسی تبدیل شدم که افراد دایره وار دورم رو گرفتن و با قدرت تمام ضرباتشون رو به سمت من روانه میکنن.بعضی ها هم که ناخودآگاه ، بعضی هم از روی دوستی اما به سبک خاله خرسه ضربه هایی میزنن که دردش از مشت نا اهلان بیشتره.دلیلش رو نمیفهمم گاهی تا مرز جنون به این اتفاقات فکر میکنم اما نمیفهمم چرا.نیازی به دیده شدن نداشته و ندارم اما سوءتفاهمات اطرافم انقدر زیاد شده که اون سجاد واقعی رو کاملا پوشانده و کسی خود اون رو نمیبینه و نمیفهمه.هر جا هر موقع هر زمان که خواستم این سوء تفاهمات رو برطرف کنم نه تنها برطرف نشد بلکه یکی هم(درخوشبینانه ترین حالت) به اون اضافه شد.چند هفته ای هست که فقط و فقط با خنده های مصنوعی میخوام سعی کنم تا ناراحتی هام رو کسی متوجه نشه اما امروز اتفاقی افتاد که کاسه صبر پر شده ام لبریز شد.یه شوخی بی جا و نامناسبکه واقعا نمیدونم این یکی رو کجای دلم بزارم.به حرف ، نگاه و دید آدم ها نسبت به خودم اصلا توجهی نمیکنم و ذره ای برام مهم نیست ولی متاسفانه انتهای اکثر قریب به اتفاق این اتفاقات ناخوشایند به کسی ختم میشه که یکی از مهم ترین و با ارزش ترین آدمهای زندگیمه.اشتباه برداشت نشه اون آدم تقصیری نداره این اتفاقات باعث ناراحتی و دلخوری اون شده.در حال حاضر نمیدونم باید چی بگم یا چکار کنم و به حرف یه بزرگ مرد گوش میکنم و بابت کارهای نکرده ام بابت خیلی از داستان های پشت سرم ، چه اونها که شنیدم و چه اونهایی که خودم نشنیدم، بخاطر تهمت های پشت سرم ، یا اصلا بخاطر خطاهای خودم معذرت خواهی میکنم از همه آدم های اطرافم.بهم گفتن که از همه معذرت خواهی کنم حتی اون هایی که در حقم بدی کردن چون نوع عمل من بوده که اونها رو به اشتباه انداخته گفتند به خاطر اینکه باعث شدم اونها به گناه بیفتن معذرت خواهی کنم.

معذرت میخوام از اون کسی که خیلی برام با ارزشه . بخاطر همه کار های نابخردانه ام ازش معذرت میخوام .

یا علی

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394برچسب:عذر خواهی, :: 18:5 :: توسط : سجاد اشتری

علم تنها راه رهایی از زندان بزرگ جهالت است و معلم بهترین مسیری است انسان را به علم می رساند

معلم آزاد ترین انسان هاست

معلم آزاد می اندیشد و آزادانه اندیشیدن را یاد می دهد

معلم راه رسیدن به حقیقت را یاد می دهد 

معلمی عشق است ، معلم عاشق است و اولین شرط عاشقی صداقت است

آنکس که دروغ می گوید حکما ترسی دارد ، آنکس که می ترسد حکما در بند است و آنکس که در بند است...

آنکس که در بند این زندان بزرگ است را معلم نخوانید ، آنکس که خود در راهی جز راه حق و حقیقت است را معلم نخوانید

معلم آزاده است حتی اگر دین نداشته باشد


ارسال شده در تاریخ : جمعه 11 ارديبهشت 1394برچسب:معلم,علم,صداقت,آزاد,آزاده, :: 11:57 :: توسط : سجاد اشتری

خسته ی خسته بودم

خسته از گردش روزگار ، خسته از خورشیدی که همیشگی نبود

خسته از ماهی که هر شب جای خورشید را میگرفت

دلگیر و غمگین بودم

به امید روزی روشن ، به امید دیدار دوباره خورشید خوابیدم

هر چه گذشت خورشید نیامد...

نه خورشید نه روشنایی...

دنیایم یک رنگ شده بود و تنها ، ماه بود که در این ظلمت می درخشید

دیگر به بازگشت خورشید به انتظار نمینشستم

به ماهیرکه در آن ظلمت می درخشید دل بستم

اما...

اما روزگار حتی چشم دیدن این را هم نداشت...

ماه، تنها روزنه امید را هم بست 

من ماندم و من...

منو یک دنیا سیاهی

منو یک دنیا پر از غم

منو یک دنیا پر از تنهایی

.......

 

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1394برچسب:شب،سیاهی،غم, :: 23:57 :: توسط : سجاد اشتری

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان معلم آزادگی و آدرس sajjadashtari.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته تا پس از تایید نمایش داده شود.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 13
بازدید کل : 4980
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1